۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

نگاهي بر فيلم ژاكت

.

.جليقه The Jacket

كارگردان: جان ميبوري
نويسنده فيلمنامه: مسيح تاج‌الدين
داستان: تام بليكر، مارك روكو
مدير فيلمبرداري: پيتر دمينگ
تدوين: اما هي‌كوكس
موسيقي: برايان اينو
بازيگران: آدريان برودي(در نقش جك استاركس)، كايرا نايتلي(جكي پرايس)، كريس كريستوفرسون(دكتر توماس بكر)، جنيفر جيسون(دكتر لورنسون)، كلي لينچ، براد رنفر، دانيل كرگ، استيون مكينتاش، برندان كويل
محصول سال 2005 آمريكا و آلمان
مدت زمان فيلم: 103 دقيقه، رنگي

.داستان فيلم:
(جك استاركس)، گروهبان ارتش آمريكا در جنگ با عراق در سال 1991 توسط يك كودك از ناحيه‌ي سر مورد اصابت گلوله قرار مي‌گيرد. او را براي انجام تشريفات تدفين به بيمارستان صحرايي ورمونت منتقل مي‌كنند اما در آنجا متوجه مي‌شوند كه وي نمرده و داراي علائم حياتي است. پس از يك سال درمان او را كه دچار فراموشي گشته است، به كشور خود باز مي‌گردانند.
او در حال بازگشت در جاده با مادر(جين) و دختربچه‌اي(جكي پرايس) آشنا مي‌شود كه اتوموبيل‌شان از كار افتاده و با تعمير اتومبيل آن‌ها و ايجاد يك ارتباط عاطفي با دختر بچه آن‌ها را ترك مي‌كند. تشابه اسمي (جك) با (جكي) شكل جالب‌تري به اين ارتباط مي‌دهد.
او د‌ر بين راه به اتوموبيل د‌يگري بر مي‌خورد‌ تا راهي مقصد‌ شود‌ اما رانند‌ه د‌ر طول مسير پليسي را مي‌كشد‌ و با شليك به جك، صحنه را به صورتي شكل مي‌دهد تا پليس (جك) را قاتل بدانند. در دادگاه به خاطر صد‌مات ناشي از جنگ و فراموشي كامل، او را به جاي زندان، راهي آسايشگاه مي‌كنند.
در آسايشگاه (دكتر بكر) براي درمان بيماران خود روش‌ خاص خودش را دارد. او با خوراندن داروهاي مخدر و زنداني كردن بيماران در لباسي جليقه مانند و سپس قراردادن آ‌ن‌ها در يك كشوي غسال‌خانه، قصد دارد كه بيمارانش، خاطرات گذشته‌ را به ياد بياورند و به اين طريق درمان شوند. ولي (جك) به جاي يادآوردن خاطرات گذشته‌اش به آينده و سال 2007 مي‌رود. او در سال 2007 متوجه مي‌شود كه در سپتامبر سال 1993 فوت شده است. يعني درست چهار روز يعد از زماني كه واقعاً در آن قرار دارد.
(جك استاركس) مي‌خواهد چگونگي مرگ و كسي كه او را به قتل رسانده است را پيدا كند تا شايد بتواند جلوي مرگش را بگيرد. (جكي پرايس) دختر بچه‌اي كه (استاراكس) در سال 1993 او را ملاقات كرده بود و اكنون در سال 2007 تبديل به دخنر جواني‌ شده است به او در راه نجات زندگي‌اش كمك مي‌كند.

.درباره‌ي فيلم:
فيلم ( ژاكت) يك درام روان‌شناسانه است كه از طريق سبك جريان سيال ذهن روايت مي‌شود. داستان فيلم روايت انساني است كه در جنگ تير ‌خورده و مرده پنداشته مي‌شود در صورتي كه او زنده و داراي يك پيام و يك مأموريت است. اين پيام و مأموريت در گير و دار رفتن به داخل كشوي غسال‌خانه كه در فيلم نماد قبر- و مرگ و بيرون آمدن از آن كه نشانه‌ي تولد است، هويدا مي‌شود. مأموريت او اين‌ بار جنگ نيست، او با مردن‌هاي متمادي كه در طول فيلم دچارش مي‌شود و با از بين رفتن ترس از مرگ، متوجه اين نكته مي‌شود كه آ‌ن‌چه بيش از همه اهميت دارد نجات جان انسان‌ها و زندگي آنان است. چرا كه بر حسب اعتقاد و آموزه‌هاي كهن، نجات يك انسان همچون نجات جان همه‌ي انسان‌ها و نجات يك زندگي همچون نجات حيات بر روي زمين است. با وقوف بر اين نكته و انجام مأموريت خود كه همان هشدار نسبت آنچه بر سر (جين) با ادامه‌ي سبك زندگي فعلي‌اش مي‌آمد و بالطبع نجات آينده‌ي دختر ِ (جين) از چيزي كه در ابتداي فيلم نشان داده شد، او خود مشتاقانه و براي آخرين بار ژاكت را بر خود مي‌پوشاند و خود را به مرگ مي‌سپارد؛ چرا كه با انجام اين رسالت، مرگ ديگر مرگ معمولي مترادف با نيستي و پايان نيست، بلكه سپردن خود به دست جاودانگي است.
در كل فيلم ( ژاكت ) پيام‌هاي بسياري را د‌ر قالب د‌استان و تصوير د‌ر خود‌ د‌ارد‌ و روايت آن به گونه‌اي‌ست كه شعاري و اصلاً ابتد‌ايي به نظر نمي‌آيد‌. در پايان فيلم نيز (جك) با ديدن مرگ‌ها و زندگي‌هاي بسيار، آخرين پيام خود را به بيننده منتقل مي‌كند. تا ايمان داشته باشيم تا زماني كه موهبت زندگي براي انسان‌ها وجود دارد، براي جبران اشتباهات و خطاهاي زندگي هرگز دير نيست و با داشتن اين اعتقاد مرگ داراي آن معني رايج و متداول نيست.
فيلم با خواندن خط اول نامه‌ي (جك) به (جين) آغاز مي‌شود و در پايان نيز با خواندن تمام نامه و اتصال اين دو سكانس و بعضي از نماهاي آن به هم پايان مي‌يابد(براي درك بهتر اين دو سكانس و اهميت درك آن در فيلم، متن نامه را در پايان آورده‌ام). در پايان فيلم نيز براي تكرار بر پيام فيلم و هشدار به بيننده يك جمله‌ي سؤالي با صداي(جكي) واگويه مي‌شود: چقدر وقت داريم؟
به راستي ما چقدر وقت داريم؟ پرسش بنياديني كه در پايان فيلم مطرح مي‌شود يادآور بيتي‌ست كه در پايين مي‌آيد:

اين يك دو دم كه مهلت ديدار ممكن است
درياب كار خود، كه نه پيداست كار عمر

.نامه‌ي جك:
اولين باري كه مُردم 27سالم بود. يادم است كه همه جا سفيد بود. جنگ بود و حس مي‌كردم زنده‌ام، ولي در واقع مرده بودم. گاهي فكر مي‌كنم كه شايد ما براي اين زنده‌ايم تا بتوانيم بگوييم در طول زندگي‌مان چه بلاهايي سرمان آمد كه بر سر ديگران نيامد. يا شايد براي اين زنده‌ايم تا بر عجايب دنيا پيروز بشويم.
من ديوانه نيستم؛ حتي اگر فكر مي‌كردم كه بودم؛ نيستم. من در همين دنيايي زندگي مي‌كنم كه همه زندگي مي‌كنند. فقط من اين دنيا را بيشتر از تو ديدم؛ البته مطمئنم كه تو هم ديدي. جسد من را فردا پيدا مي‌كنند. اگر حرفم را باور نمي‌كني، مي‌تواني حرفم را كنترل كني. من زندگي بعد از مرگم را ديدم. براي اين‌كه تو و دخترت زندگي بهتري داشته باشيد و بتوانم به شما كمك كنم، به تو مي‌گويم: (جين) تو يك روزي از سيگار كشيدن مي‌ميري؛ البته مي‌سوزي و مي‌ميري. دخترت در همان زندگي غم‌انگيز و ناراحتي كه تو داشتي رشد مي‌كند و بزرگ مي‌شود؛ و خيلي د‌ل‌تنگ تو مي‌شود.
گاهي اوقات زندگي با علم به وجود مرگ متولد مي‌شود. اين كه همه چيز ممكن است پايان بپذيرند؛ بدون اين‌كه تو بخواهي. تنها مسئله‌ي مهم در زندگي، ايمان داشتن است. اين كه تا وقتي زنده‌اي هنوز دير نشده{است}. (جين)، به تو قول مي‌دهم: مهم نيست همه چيز خودش را چقدر بد نشان بدهد؛ مهم اين است كه وقتي بيداري زيباتر از زماني است كه خوابيده‌اي. وقتي كه مي‌ميري، فقط يك چيز است كه مي‌خواهي يك بار ديگر اتفاق بيفتد؛ مي‌خواهي برگردي{تا بتواني جبران كني}.

. در حاشيه:
* فيلم ژاكت با بودجه‌اي 29 ميليون دلاري ساخته شد، اما نتوانست موفقيت قابل توجهي در گيشه كسب كند.
* اين فيلم در كشورهاي آمريكا، انگلستان، كانادا و اسكاتلند فيلم‌برداري شد.
* (كايرا نايتلي) براي ايفاي هر چه بهتر نقش يك دائم‌الخمر، براي فيلم‌برداري يك سكانس خود را مسموم كرد تا بتواند بهتر نقشش را ايفا كند.
* (آدرين برادي) به درخواست خود ساعت‌ها{حتي زماني كه فيلم‌برداري نبود} خود را در آن كشوي غسال‌خانه زنداني مي‌كرد تا بتواند هر چه بيشتر به فضاي فكري (جك استراكس) نزديك شود.
* نويسنده‌ي فيلمنامه و همچنين يكي از تهيه كنندگان فيلم ايراني بوده‌اند.

۴ نظر:

ماهور گفت...

"مهم این است که وقتی بیداری زیباتر از زمانی ست که خوابیده ای وقتی که می میری فقط یک چیز است که می خواهی که بار دیگر اتفاق بیفتد می خواهی که برگردی" ...فیلم رو ندیدم اما کنجکاو شدم که حتمن اون رو ببینم. ممنون از شما برای معرفی کامل این فیلم.

Anonymous گفت...

سلام
من هم از ديدن فيلم خيلي لذت بردم و هم از نگاه شما به فيلم.

سباح

محسن بهشتي پور گفت...

آنانی که از شنیدن قصه لذت می برند و از نرسیدن کلاغه به منزلش دلگیرند.
آنانی که رسیدن کچل به دختر پادشاه را باور دارند و و گهگاه خود را به زیر کلاه کچل پنهان می کنند.
آنانی که با شنگول و منگول و حبه انگور به شکم گرگ رفته اند و سالهاست که در انتظار مادر برای رهایی هستند ...

میلاد111 گفت...

به نام یکی ودیگر هیچ
وبا سلام خدمت شما ودوستان همنوا
همیشه یکی بود ویکی نبود.یادش بخیر اتل متل توتوله گاو حسن چه جوره نه شیر داره نه پستون شیرشو بردن هندستون .
...............................
...............................
هاچین و واچین یه پاتو ورچین
ولی ما فقط نگاه میکنیم ،ونمیدونیم اولین باری که مردیم کی بو وکجا بود وحالا برای چی اومدیم. که چکار کنیم .بعد که مردیم دوبامبی میزنن توسرمون خوب با این فرصتی که داشتی چکار
کردی.آه ه ه ه ه ه که چقد دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره من، همون گهواره ای که خاطرم نیست.
دوستت دارم ودوستتان دارم