حديث مفصل عشق را از هر زبان كه بشنوي، زيباست. من با ادبيات و موسيقي تركيه به جز آثار عزيز نسين(كه در زمان كودكي ميخواندمش) و شعرهاي ناظم حكمت كه بسيار دوستش ميدارم و موسيقي مقامي و ساز ديوان آشنايي ديگري ندارم. سالها پيش زماني كه دوازده سيزده ساله بودم و كانالهاي ماهوارهاي تركيه را ميديديم، طبق رسم هميشگي اين جهان اكثر ويدئو كليپها و برنامهها را لنگ و پاچه و خورشت قورمه سبزي تشكيل ميداد كه هنوز هم هست و خواهد بود.
در بين اين خوانندهها، خوانندهاي بود كه اصلاً تيپ و صورتش به ستارهها نميمانست. چاق بود. ريش بدون اصلاح داشت و موهايي كوتاه و ژوليده. صدايش بسيار بسيار زيبا بود و ديوان را خوب مينواخت و ترانه و موسيقي آثارش را خود ميساخت و نميدانيد من چقدر از اين خواننده خوشم ميآمد. در وهلهي اول و خيلي مهم اينكه خودش بود. اورژينال بود. نقاب نداشت و با همان هيكل و سر و شكل ميخواند و من كه ترك زبان نيستم و تا هفت جد پشت سرم ترك نيستند و قاعدتاً حتي يك كلمه از شعرهايش را نميفهميدم از ترانههايش به لذتي بدون وصف ميرسيدم.
سيگار خيلي ميكشيد به صورتي كه حتي وقتي در مصاحبهها حاضر ميشد زيرسيگاري كنارش بود و در طول مصاحبه زنده سيگار ميكشيد. يادم ميآيد اواخر سال 2000 به فرانسه رفت و روزي سه پاكت سيگار ميكشيد و چند ماه بعد سكته قلبي كرد و دست از جهان شست.
اينها را گفتم كه بگويم فكر نميكردم كه شعرهاي زيبا و عميق را هم ميتوان در جايي مثل موسيقي تركيه پيدا كرد. وقتي سال پيش در خيابان انقلاب قدم ميزد و پوستر "احمد کایا Ahmet Kaya" را پشت يك كتابفروشي ديدم چقدر تعجب كردم و خوشحال شدم. ديدم يكي از اين شركتهاي پخش موسيقي لالهزاري(پويا موزيك) آمده و دو كاست از ترانههاي او انتخاب كرده و به بازار داده است به نامهاي: جاودانههاي احمد كايا 1 و 2. و در بروشور كاست، ترانههايش را نيز ترجمه كرده و خداي من چقدر اين ترانهها با اين كه ترجمه شعر مطلقاً نميتواند بازگو كننده گوهر اصلي آن باشد زيباست. و اين دو كاست همدم اين چند ماههام هستند و ارزش و حرمت " احمد كايا" برايم چند برابر شده است. اينها را نوشتم تا به يكي از خوانندههايي كه دوستش دارم و به كثافتهاي اين دنيا، زيبايي اضافه كرده است اداي احترامي كنم و به شما پيشنهاد ميكنم اين دو كاست را تهيه كنيد و بشنويد و ايمان داشته باشيد شما با هر سلیقهاي كه داريد از اين ترانهها لذت خواهيد برد. بسيار زيبا هستند. چهار ترانه از اين كاستها را در پايين ميآورم تا بخوانيد اما با ملودي و صداي خود او حكايت ديگري دارد.
پرندهاي در آسمان
بي تو روزها را پاياني نيست. آيا ميداني؟
هيچ در خلوت خود مرا ياد ميآوري؟
برايت ترانهها سرودم، آبا هيچ به گوش تو رسيد؟
سالها گذشت و يارايي خروج از آنجاها در تو نيست؟
پرندهاي شدي در آسمان و به پرواز در نيامدي.
رود شدي، چشمه شدي ولي نخروشيدي.
كودكي شدي در كوچه و خيابان، ولي بازي نكردي.
زاده شدي، بزرگ شدي، ولي زيستن نتوانستي.
سالها گذشت و يارايي خروج از آنجاها در تو نيست؟
تو كه دست و پايت را بستهاند، فرار نميكني؟
شب مهتابي
ساليان دراز سپري شد
من روي تو را نديدم
در آرزوي ديدارت ماندم
گونه بر گونهام نسائيدهام
از ماه تابان سراغت را گرفتم
روي از من برگردانيد
از اختران آسمان پرسيدم
آنها خون گريستند
به شامگاهان در شبي مهتابي
گل زعفران شكوفا ميشود
خدا را سوگند اگر تو را نينديشم
مرا غم روي غم انباشته ميشود
بر سينهام تيغ بر نشاندم
زخمهاي ديرين دارم
اگر ماندنت به بامدادان بماند
خود را زخمي ميكنم
شكوفه سپيد
اين شبهاي زنجير وار كي پايان مييابند؟
اين تلخيها كي تمام ميشوند؟
و اين تا كي ادامه خواهد داشت؟
آيا در بيابانهاي تشنه شكوفههاي سپيد ميرويند؟
خاربنها سر بر آسمان ميافرازند؟
آيا تو را ميتوان در عطر يك گل بنفشه جست؟
و اين تا كي ادامه خواهد يافت؟
تو به فكر خود باش و مرا ميانديش
آيا اين دنياي دون تو را به من دشمن خواهد ساخت؟
دوستيها سر خواهد آمد؟
آيا تو را ميتوان در سلامي برادرانه جست؟
و اين تا كي ادامه خواهد يافت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر