۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

سعدی به روزگاران، مهری نشسته در دل


این مقدمه‌ی چند خطی را از این جهت می‌آورم تا بتوانم منظورم را از نوشتن این چند خط بهتر بیان کنم. زمانی که در شیراز زندگی می‌کردم، فرصت خوبی پیدا شده بود برای خواندن غزل‌های سعدی. سعدی، غزلی دارد که بسیار معروف است و همگان این نسخه از یک بیت آن غزل را که تصحیح شده (محمد علی فروغی)است را خوانده یا شنیده‌اند:
سعدی به روزگاران، مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد، الا به روزگاران

یادم نمی‌آید در کدام نسخه و از زبان کدام سعدی‌پژوه شنیدم که در نسخه‌های قدیمی‌تر، این بیت چنین ضبط شده است:
سعدی به روزگاران، مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد، حتی به روزگاران

می‌بینید " تفاوت ره از کجات تا به کجا "؟ من صورت دوم این بیت را خوش می‌دارم.
و اما یک جمله‌ای هست که هر کسی در موردش یک چیزی می‌گوید. بعضی‌ها می‌گویند فلانی گفته، بعضی‌های می‌گویند یک ضرب‌المثل است و در آخر برای من فرقی نمی‌کند. من به آن جمله کار دارم. جالب این‌جاست که در ابتدای فیلم Indecent Proposal نیز این جمله از زبان راوی نقل می‌شود. این جمله چنین است: وقتی یک نفر را بسیار زیاد دوست داری، کاملا ً رهایش کن. بعد از مدت‌ها اگر به سوی تو برگشت بدان که مال تو و از آن تو بوده است و اگر برنگشت، بدان که از ابتدا برای تو نبوده است.
من در زندگی آدم صبوری بودم. از روزگار سیلی هم زیاد خوردم. آن‌ها که می‌شناسندم بهتر و بیش‌تر می‌دانند. گاهی اوقات صبر بسیار سخت می‌شود و حکم همان مصرع حافظ را دارد که می‌گوید:

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

ولی چون به جمله‌ای که نقل قول کردم ایمان دارم " تحمل می‌کنم با درد چون درمان نمی‌بینم ". حال شما کدام صورت از بیتی که از سعدی آوردم بیش‌تر به دلتان نشست و بیش‌تر خوشش می‌دارید؟

هیچ نظری موجود نیست: