۱۳۸۳ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

ويران مي‌آيي

اين که کتابي را خوانده باشي و در پايان از وقت و پول و انژي اي که براي خواندنش گذاشته‌اي احساس رضايت کني، کم اتفاق مي‌افتد. حداقل براي من کم اتفاق مي‌افتد و اين احساسي است كه من پس از خواندن (ويران مي‌آيي) سناپور دارم. سخت است که بنويسي و بداني چه نوشته‌اي و با زمانه و از زمانه‌ي خودت بنويسي . به بي راه نروي و بتواني تصويري حقیقي، نه گزاف و نه خُرد از دور و اطرافت به ديگران و آيندگان بدھي و پس از گذشت از تیغ اداره‌ي سانسور، من خواننده از خوانش آن لذت ببرم . که شخصیت‌ھاي داستان را لمس کرده باشم وقايع بر آن‌ھا رفته را احساس كرده باشم. و سخت‌تر اين‌که دادِ خودت را از بیداد زمان بگیري.

داشتن اين اشراف به قدري نادر است و کم ياب که ديگر بزرگواران ترجیح داده‌اند از ده و روستا و زمانه آ ل مظفر و آل تیموري و قاجار و پھلوي و اين اواخر از دربار مغولان بنويسند تا از ھمین سال‌ھايي که گذشت. سال‌ھاي خفقان دھه شصت و نفس‌گیر کنون . ھستند آثاري که از زمان حال گفتند. مثل (نقش پنهان) محمد علي يا (آينه‌هاي دردار) گلشيري، اما بيشتر از سه يا چهار اثر را به ياد نمي‌آورم كه تونسته باشند حق مطلب را به كفايت ادا كنند و احياناً دادي بخواهند از جور زمان. (شاه سياه پوشان) هوشنگ گلشيري و (نيمه غايب) و (ويران مي‌آيي) سناپور و شايد هم (شهر بازي) حسين ياوري از اين دسته‌اند.

زماني كه (ويران مي‌آيي) سناپور را مي‌خواندم علاوه بر خورده‌ھايي که بر آن وارد است، دست مريزادي گفتم بر دستان سناپور که داستاني نوشته، شسته رُفته؛ بدون بازي با زبان و بي احترامي به شعور خواننده که اين روزھا در بیشتر آثارادبیات داستاني مي‌بینم. که از زمانه ما واقعیت را نوشت. اگر از عشق گفت و جامعه و ھرزه‌اي سیاست نام، از عشق‌ھاي امروزي گفت که آغاز و فرجامش را ديده‌ايم. نه مثل فرھاد است و نه خسرو که امروزي است و قابل لمس.

اگر خواننده وظیفه اي داشته باشد در برابر نويسنده و ديگران گمان مي کنم اين است که در برابر اثر ضعیف واکنش نشان دھد و در برابر اثر خوب به احترام از جاي بلند شود و آن را به ديگران نشان دهد. پس به احترام سناپور سر خم مي‌كنم و ديگر بدرود.

هیچ نظری موجود نیست: