۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

ننوشتيد و نگفتيد

.
گفتم، بنويس و بگو
تا از شما بماند
تا بدانند كه شما
قشنگ روزگار من هستيد

شانه بالا انداختي

ننوشتيد و نگفتيد

نياز ساده‌ي من
كه اين همه دور و دير نبود
.

۲ نظر:

میلاد111 گفت...

به نام خدا
وبا سلام خدمت شما ودوستان همنوا
عزیزدلم ننوشتنم از بی خیالی نیست مثل نمردنمه که از رویه بی کفنیه!
آخه نمیشه که دل تنگیا رو نوشت .نوشتن دل شاد میخواد.وتا تو دلت شاد نشه دل ما هم به نوشتن نمیاد .دوستت دارم .یا علی مدد

Anonymous گفت...

موجیم و وصل ما،از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است،رفتن رسیدن است
ما مرغ بی پریم،از فوج دیگریم
پرواز بال ما،در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال،بر پرده خیال
اعجاز ذوق ما،در پر کشیدن است
گفتی مرا بخوان،خواندیم و خامشی
پاسخ همین ترا،تنها،شنیدن است
بی درد و بی غم است،چیدن رسیده را
خامیم و درد ما،از کال چیدن است
قیصر امین پور