۱۳۸۶ آذر ۳۰, جمعه

براي نازنين دوستم، ناصر خان موسوی كه اين مونولوگ را دوست دارد

د ِ رفيق من، ما وايساديم، تو رفتي. ما نخونديم، تو خوندي. ما عين يه جزيره بي كِس مونديم، تو با همه كِس جُلتو از آب كشيدي بيرون. آخرش چي شد؟ تو اونجا نشستي و ما اينجا. مگه تو كار درستي كردي؟ د ِ اگه يه مجتهد هم دزدي كنه، خوب دزديه ديگه. حرفم كه مي‌زني ميگن حاليت نيست. بابا اگه حاليمون نيست تقصيري نداريم، كسي حاليمون كرده كه ما جفتك زديم؟

د ِ باوفا. رفيقمي، نوكرتم. تا جونم دارم پات وايميسم. وسه اين‌كه آدمي. اما ديگه بهم سركوفت نزن. كار تو هم كه كمتر از ما نيست كه. تو اونجوري شب و روز كردي، ما اينجوري. آخرشم هر دو شو نگاه كني؛ يعني زرشك.

هیچ نظری موجود نیست: