۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

صفای قدمت



سید: وقتی گریه‌ام می‌گیره، هنوز امیدوار می‌شم جون دارم. به سلامتی اون وقتا.

قدرت: تو همیشه جون داری. از وقتی آخرین عرقو با تو خوردم دیگه عرق نخوردم. تا حالا هفت هشت ساله؛ نمی‌دونم. حال و هوای امشب. تو. خلاصه به سلامتی اون وقتای تو.

سید: وقتی رفتی نفهمیدم کی داره می‌ره. حالا که اومدی می‌فهمم کی اومده. هنوزم کم حرف می‌زنی. هنوزم ماتی. هنو تو چشمات عشقه. حتماً هنوزم دروغ نمی‌گی. عین یه کفتر رو شونه‌ی من. صفای قدمت.

هیچ نظری موجود نیست: