.
نازنين عزيزي كه همواره يار شاطر اين حقير بوده و در طول اين سالها تنها و تنها او بوده كه بر در اين سراي بي كسي ما كوفته، در سايت خود نوشتهاي مرقوم فرمودهاند كه چند روزيست باز بياعتباري عمر و دون بودن دنيا و بيوفايي آن را به من و امثال من يادآوري كردهاند.
شده وقتي احساسي و يا چيزي در دل داريد و كلمهاي پيدا نميكنيد براي بيان آن و يا اصلاً آن حس در كلام نميآيد. شده است؟ اين حال و روز من است. وقتي ميدانم كه با هر نفسي كه ميكشم يك قدم به مرگ نزديك ميشوم؛ نه اينكه از مرگ خوف داشته باشم، از اين كه چنتهام خاليست و به جز روسياهي پيش خدا و خلق خدا هيچ چيزي در توشهام نيست. حكايت من، داستان اين بيت است
شده وقتي احساسي و يا چيزي در دل داريد و كلمهاي پيدا نميكنيد براي بيان آن و يا اصلاً آن حس در كلام نميآيد. شده است؟ اين حال و روز من است. وقتي ميدانم كه با هر نفسي كه ميكشم يك قدم به مرگ نزديك ميشوم؛ نه اينكه از مرگ خوف داشته باشم، از اين كه چنتهام خاليست و به جز روسياهي پيش خدا و خلق خدا هيچ چيزي در توشهام نيست. حكايت من، داستان اين بيت است
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
كي روي؟ ره ز كه پرسي؟ چه كني چون باشي؟
كي روي؟ ره ز كه پرسي؟ چه كني چون باشي؟
اين حقير رو سياه اينگونه بودهام. خدا از سر تقصيرها و غفلتهاي من بگذرد. در جامعه كنوني ما تا اسمي، حرفي، نقلي از بزرگان ميآيد، سريعاً مردم جبههگيري ميكنند، اما خوشحالم كه خوانندگان اين وبلاگ از اين نادان، ذهنشان بازتر و آگاهتر هستند. يك روايتي است كه كافيست كمي به جملههايي كه در آن بيان ميشود و تصويري كه از اين روايت به نمايش در ميآيد بيشتر تعمق كرد. بعد ممكن است به فراخور آگاهي هر شخص، حكايت حقارت و رسم اين دنيا عيان شود. اين روايت را دوست دارم و با آن زندگي ميكنم. بيارتباط با نوشتهي نازنين عزيزم و اين پست نديدم.
***
روايت است هنگامي كه عليبنابيطالب(ص) از جنگ صفين باز ميگشتند، و به قبرستان پشت دروازهي كوفه رسيدند رو به قبرستان، اين سخنان را بيان فرمودند:
اي ساكنان خانههاي وحشتزا، و محلههاي خالي و گـورهاي تـاريك. اي خفتگان در خاك، اي غـريبـان، اي تنـها شدگان، اي وحشــتزدگان.
شما پيش از ما رفتيــد و ما در پـي شما روانيـم و به شما خواهيم رسيــد. اما خانههايتان: ديگران در آن سكونت گزيدند. و اما زنانتان: با ديگران ازدواج كردند، و اما اموال شما: در ميان ديگران تقسيم شد.
اين خبــــــري است كه مـــــا داريـــم، حال شمـا چه خبــــــــر داريـد؟
(سپس به اصحاب خود روي كردند و فرمودند) بــدانيد اگــر اجــــــازهي سخــن گفتن داشتند، شما را خبـــــــر ميدادند كه: بهتــرين توشه تقــــوا است.
«نهجالبلاغه / ترجمهي محمد دشتي / حكمت 130»
۵ نظر:
من از آن كشم ندامت كه ترا نيازمودم
تو چرا گريزي از من كه وفايم آزمودي ..
اي ...اي ..اي
خدا خيرت بده
سلام .. لينك پيام اغلب پست ها باز نشد! ممنون سومنات گرامي براي انتخاب هاي خوبتان.
به نام خدا(یا رزاق)
وبا سلام خدمت شما ودوستان همنوا
سومنات عزیز متاسفانه هممون در این حال هستیم .اما اون خدای عزیز آنقدر مهربان وبخشنده است که حضرت با یزید
زمانی که با حضرت دوست راز و نیاز میکند آن را میگوید که میدانی .
این حقیر عاجزانه از درگاه خالق هستی
بخشش تمامی دل پاکان را خواستارم .خدایا
ما که روسیاهیم تو با رحمتت ومهربانیت قلم عفو برگناهان ما بکش. که اگر تو نبخشی ما را چه خواهد شد نمیدانم .به امید خدای بخشنده ومهربان .
آمین یارب العالمین
مهدی اخوان ثالث
لحظه ی دیدار
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است
ارسال یک نظر