۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

همه تهِ تهِ سفر، فقط منم كه چاوشم

وقتي نوشته‌هاي شما را مي‌خوانم و مي‌بينم كه واقعاً از دلتان نوشته‌ايد و هر كدام از شما تكه‌اي از جوابي را كه به دنبالش بوده‌ام و ممكن بود همه‌‌ي عمرم را براي گرفتن اين جواب بگذارم داده‌ايد، احساس خوشي مي‌كنم. احساس مي‌كنم با بودن امثال شما، دنياي جاي قشنگي براي زندگي و نفس كشيدن می تواند باشد.

وقتي از زندگي‌هايتان برايم مي‌نويسيد يا مي‌گوييد، مي‌بينم ما انسان‌ها زماني كه دچار سختي و يا مصيبتي مي‌شويم چقدر به يكديگر شبيه مي‌شويم. همه دچار يك احساس مي‌شوند با كيفيت‌هاي گوناگون و همه‌ي ما يك كلمه را بر زبان مي‌آوريم. و من به داشتن خدايي كه شما را به عنوان دوستان من برگزيده، افتخار مي‌كنم.

ديگر اين‌كه،

به جز حضور تو

هيچ چيز ِ اين جهان را جدي نگرفته‌ام

حتي عشق را.

هیچ نظری موجود نیست: