۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

ســَر نمي‌ذاشت. مـن نمي‌ذاشت

حسن كچل: چي شد كه تو ديو شدي؟

ديو: من اولش گرگ بودم.

حسن كچل: چي شد كه تو گرگ شدي؟

ديو: من اولش ميش بودم.

حسن كچل: پس چرا ميش نموندي؟

ديو: گرگ ميشا رو با شاخاش، سوراخ سوراخشون مي‌كرد. لقمه‌ي خامشون مي‌كرد. پوستين ِگرگ مرده رو پوشيدم رو پوست ميشا.

حسن كچل: كه گرگا شاخت نزن؟

ديو: كه گرگا شاخم نزنن

حسن كچل: بعد چي چي شد؟

ديو: شاخ مي‌زدم به ميشا.

حسن كچل: چرا چرا؟

ديو: من نبودم دستم بود. تقصير آستينم بود.

حسن كچل: چرا آستينو نكندي؟

ديو: آستين ديگه دستم شد.

حسن كچل: چرا دستـتـو نكندي؟

ديو: دستم ديگه تـنـم شد.

حسن كچل: چرا تـنـتـو نكندي؟

ديو: تـنم مال سـَرم شد.

حسن كچل: چرا سرتو نكندي؟

ديو: چرا سـَرَمو نكندم؟ سـَر چي‌چيه كله كدو؟ كله‌ي تو، تويي ديگه. كله‌ي من، منم ديگه. سـَر نمي‌ذاشت. مَن نمي‌ذاشت. ســَر نمي‌ذاشت. مـن نمي‌ذاشت.

هیچ نظری موجود نیست: