معمولاً درخشانترين دورهي فرهنگي ايران(شعر، داستان، فيلمنامه، نمايشنامه، نقاشي، گرافيك، تئاتر، موسيقي و البته كمي هم سينما) را دههي 40 الي اواسط دههي 50 ميدانند. با تلاشهايي كه نويسندگان پيشين جهت خلق آثاري ماندگار انجام داده بودند و برجسته شدن نقاط اوج و حضيضهاي آثارشان و همينطور ترجمهي آثار خوب و قابل اعتناي ادبيات جهان و حضور ناشرين معتبر و خطدهنده و همچنين تربيت نسل جديدي از نويسندگان و بازگشت بعضي از تحصيلكردگان از خارج و بالخص سانسور دولتي و از طرفي حمايت از طرف قطب ديگر قدرت، زمينهاي حاصل شد تا درخشانترين آثار فرهنگي معاصر در اين 15 سال به وجود بيايند. اتنشار مجلات معتبري همچون خوشه، كتاب جمعه به سردبيري صاحبان فن و جدي شدن و انتشار سلسه نوشتاري تحت عنوان (نقد) كه توسط رضا براهني ِ دانشآموخته كه تازه از خارج برگشته بود و اولين نقدهاي محكم و معتبر را مينوشت و در آن به صغير و كبير رحم نميكرد و تشكيل جلسات و حلقههاي ادبي و در كل زنده بودن فضاي فرهنگي را ميتوان از خصوصيات بارز اين دوره دانست و آثاري كه فهرستوار در زير ميآيد را ميتوان به عنوان برجستهترين كتابها و معيارهاي داستاننويسي در طول اين 15سال(1340الي 1355) و سالهاي بعد دانست.
بهرام صادقي با "سنگر و قمقمههاي خالي" و "ملكوت"
غلامحسين ساعدي با "عزاداران بيل"، "ترس و لرز" و" واهمههاي بينام و نشان"
جلال آل احمد با داستانهاي كوتاه "جشن فرخنده"، "گلدستهها و فلك" و "خواهرم و عنكبوت"
هوشنگ گلشيري با "شازده احتجاب"، مجموعه داستان "نمازخانه كوچك من" و "بره گمشده راعي"
محمود دولت آبادي با "آوسنهي بابا سبحان"
احمد محمود با "همسايهها"
عليمحمد افغاني با "شوهر آهو خانم"
صمد بهرنگي در زمينهي ادبيات كودكان با "ماهي سياه كوچولو" و "اولدوز و كلاغها"
زكريا هاشمي با "طوطي"، رضا دانشور با "نماز ميّت"
جواد مجابي با "كتيبه"
شميم بهار با "ابر بارانش گرفته"
بهمن فرسي با مجموعه داستان "زير دندان سگ" و "شب يك شب دو"،
ايرج پزشكزاد با "دايي جان ناپلئون"
رضا براهني با "روزگار دوزخي آقاي اياز"
سيمين دانشور با "سووشون"
مهشيد امير شاهي با "لابيرنت" و "سار و بيبيخانم"
شهرنوش پارسي پور با "سگ و زمستان بلند"
و گلي ترقي "با من هم چگوارا هستم" درخشانترين دورهي داستاننويسي اين 15 ساله را تشكيل دادند.
بيست و يك/ يك/ شصت و هفت،
- يعني هزار و نهصد و شصت و هفت. تو در اين تاريخ كي هستي؟ آيا همان آدم هميشه؟ همان تن باريك، كه من بيشتر برهنهاش يادم ميآيد تا پوشيدهاش؟ همان نگاه سبز هميشه خواستار؟ همان موي سياه صاف همان تراش و ساخت زيبا و آسان كه چشم ميتواند ببيند؟ همان بافت سخت كه چشم نميتواند؟ همان حركت بستهي دخترانه كه سن و سال تو را كمتر نشان ميدهد؟
(شب يك شب دو)
(بهمن فرسي)
البته در طول اين سالها نويسندگان ديگري نيز مشغول نوشتن بودند كه از شاخصترين آنها ميتوان از، حميدر صدر، شمس آل احمد، ناصر تقوايي، احمد مسعودي، شاپور قريب، محمود طياري، ناصر ايراني، عباس پهلوان، محمد كلباسي، مجيد دانش آراسته، امين فرخ فال، اسماعيل فصيح، بابا مقدم، علي اشرف درويشيان، عباس حكيم، امير حسين روحي، ابولقاسم فقيري، منصور ياقوتي، بهمن شعلهور، غزاله عليزاده و بسياري ديگر نام برد. اما مميزي در اينجاست كه نامهاي معتبري كه در اين فهرست ميبينيد كتابهاي شاخص خود را مثل "جاي خالي سلوچ" دولتآبادي در اواخر دههي 50 و يا دههي 60 منتشر كردند و اكثر اين نويسندگان در آن سالها مشغول كسب اندوختهي تجربه بودند. از اينانند، غزاله عليزاده، علي اشرف درويشيان، اسماعيل فصيح و علي اشرف درويشيان. گروهي از اينان نيز ره به ولايت ديگر سپردند كه يا مشغول تلاش براي معاش شدند و فرصتي براي آفرينش نبود و يا اگر بود بازتاب وسيعي در بين خوانندگان اين سراي پر گوهر و سراپا هنر و فرهنگ! پيدا نكرد.
ظهر پنجشنبه خبر شديم كه دكتر برگشته است و حالا هم مريض است. چيزيش نبود. دربان بهداري گفته بود كه از ديشب تا حالا يك كله خوابيده است، هر وقت هم كه بيدار ميشود فقط هق هق گريه ميكند. معمولاً بعد از ظهرهاي پنجشنبه يا چهارشنبه راه ميافتد و ميرفت شهر، با زنش. اين دفعه هم با زنش رفته بود. اما رانندهي باري كه دكتر را آورده بود گفته: «فقط دكتر توي ماشين بود.»
(گرگ/ مجموعهداستان نمازخانه كوچك من)
(هوشنگ گلشيري)
(هوشنگ گلشيري)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر